نگاهم کن
بسوزان
از کران تا به کران وجودم را
با آتش نگاهت
که....
عید نوروز رسید و
مرا..
نه جامه به تن است
و نه نقل و نبات
بر لب........
بسوزان این تنم را
با آتش نگاهت ....
درنگ مکن
زیرا تراوش نگاه تو
دلگرمم میسازد
امیدم میبخشد
و دگرگونم میسازد...........
بسوزان جسمم را
با سوز نگاهت
این تحفه ات را
برسم عیدی
از من دریغ مکن
زیرا من میخواهم
لب خندی باشد
روی لبانت.......................................!!!
من با چشمان تر و نمناک و اندوهی به وسعت هزاران غم منتظرم!منتطر فردایی که تو را با خود خواهد آورد.
یا شاید باز هم سرابی دیگر!
آری شاید تو هم سرابی داری میروی,دور میشوی...من میایم جلو و جلو تر.....
اما تو..
اما تو دور دور تر میشوی.........................چرا؟؟؟؟
هیچ وقت به کسی دل نبند
چون این دنیا اینقدر کوچیکه
که دو تا دل کنار هم جه نمیشه!
ولی اگر دل بستی هیچ وقت جدا نشو
چون این دنیا اینقدر بزرگه
که دیگه پیدایش نمیکنی!!
ما چون دو دریچه رو به روی هم,آگاه ز هر بگو مگوی هم,هر روز سلام پرسش و خنده....
هر روز قرار روز آینده...
اکنون دل من شکسته و خسته است...زیرا یکی از دریچه ها بسته است....نه مهر فسون نه ماه جادو کرد.........نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد................................نفرین به تو ای سفر..!!
اگر تو را دوست دارم خیلی زیاد منرا ببخش
اگر تویی آنکه فقط دلم میخواهد منرا ببخش
اگر دلم تنگ میشه خیلی برایت منرا ببخش
اگرنگاهم گم میشه درچشمانت منرا ببخش
غریبانه شکستم,در این جا تک و تنها,دل خسته ترینم,در این گوشه ی دنیا..
ای بی خبر از عشق که نداری خبر از من,روزی تو آیی که نمانده اثر از من....
دیگه باید چه کار کنم که بدانی دوستت دارم؟
خیال تو راحت میشه, سر به بیابان بگذارم
غرورم شکستم و قلبم ریختم زیر پایت
هر جا رسیدم به همه گفتم که میمرم برایت
گریه کردم اشک بر دلم مرحم نشد
ناله کردم زره ی از دردهایم کم نشد
در گلستان گل بسیار بوییدم
از هزاران گل گلی همچون تو پیدا نشد